*شعر*عشق*ادب*جوانان*

 

صفحه ی اصلی- تماس با ما - طراح قالب

عكس تصادفي

موضوعات

 

 

لینک دوستان

 

چهارپاره و غزل
jadeye khis
جوشکاری
شیفتگان پرواز را میل به خزیدن نیست.
عاشقانه ها
شعر فارسی شاعری از جزیره قشم
justin and selena
متولد ماه مهر
دخترک تنها ......
آلامتو
فضول
غمگین چو پاییزم
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان *شعر*عشق*ادب*جو






زیباترین سایت ایرانی
جدید ترین سرویس وبلاگ
زیبا ترین قالب های وبلاگ
نازترین سایت ایرانی

 

آرشيو

 

ارديبهشت 1394
ارديبهشت 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
آذر 1391
مرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391

 

نويسنده

 

افسون

 

آمار سايت

 

»
»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin

  اين وبلاگ را صفحه خانگي خود كن !  به مدير وبلاگ ايميل بزنيد !  ذخيره كردن صفحه!  اضافه کردن اين وبلاگ به علاقه منديها!  لينک RSS 
site map site map ror html site map
  Add to Technorati

 

 كد جاوا

 


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 1292
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


 

تبليغات


محل قرار گیری کد های بنر

وقتی مسیحا می شوی .....

نويسنده : افسون

تاریکی شبهای من ، فانوس می خواهد

دنیای زشت بی پرم ، طاووس می خواهد

 

رویای من سرشارِ از ، اکسیژن مستیست

اسبی سفید ، شهزاده ای ، مأنوس می خواهد

 

من مانده ام با کوزه ای ، از جنس خاک تو

لیلای بی وزنیِ من ، ناموس می خواهد

 

وقتی مسیحا می شوی ، در قعر چشمانم

بی شک کلیسای دلم ، ناقوس می خواهد

 

دستان گرمت را به روی شانه ام بگذار

لبهای تشنه با عطش ، یک بوس می خواهد

 

این توتیای چشم من ، هر لحظه می رقصد

از ساحل چشمانت ، اقیانوس می خواهد

 

 

افسانه واقعی

لينک ثابت |چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


در دروازه ی دل را ، به گلی باید بست .....

نويسنده : افسون


عشق را در دل عصیانگر خود خاک کنیم

شامه از بوی بدش ، تا به ابد پاک کنیم


در هوایی که نفسهای جنون سم زده است

جام خود ، پر ز میِ سرخ ترین تاک کنیم


رخت بی رخوت صد تکه ی این دنیا را

با تنفر همه را جمع ، و در ساک کنیم


خاطری کز پی آشفتگی اش لرزانیم

از سر سردی دلهای عبث باک کنیم


عاشقی بد بد و بد کرد به ما ، ای جانا

تن خود را به هوای هوسی خاک کنیم


تا به کی مغز سراسر گچ بی حاصل را

به یدک باز کشیده ، به ابد آک کنیم


قلب خود را ز چه رو دست غریبان دادیم

کز پی اش های زده ، سینه چنین چاک کنیم


به درک کن دل خود ، حس بدی دارد عشق

چشم دل شسته و پس ، نم نم و نمناک کنیم


در دروازه ی دل را ، به گلی باید بست

مهر باطل به سراپاش زده ، لاک کنیم


دیگر این عمر نمی ارزد و سودی نبریم

پس بیا فکر به حالِ دلِ غمناک کنیم


دیگر از دشت پر از بلبل و گل رد نشویم

هوس خار و خس و کژدم و خاشاک کنیم


                 شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


گفتی عاشق میشوی ، از حال دل غافل نباشی .....

نويسنده : افسون


در خیالم ، با تو بودن زندگی رنگی دگر داشت

با وجودت ، تازگی های درونم ، بال و پر داشت


این منم ، دردانه ی تو ، بنگر اینک ، سرد سردم

چشمهایم اشک حسرت ، از نبودت ، تا سحر داشت


می شوم خاموش و از من ، واژه ای بیرون نیاید

چون که محراب دلت ، با مُهر دل ، خو ، سربسر داشت


گفته ای قلبت به من ، نزدیک تر کن ، باورم کن

عاشقت می مانم و در دل ، نگاهت هم ، ثمر داشت


تو سراپای وجودم را ، کشانیدی به سویت

آتش عشقت فروزان گشت و دنیا هم ، خبر داشت


ای که بی تو نیمی از جسمم جدا مانده ، ز دیروزم

عاشقی ها در غیابت هم ، کماکان گو ضرر داشت


گفتی عاشق می شوی ، از حال دل غافل نباشی !!!

وای از حال دلم ، چون عاشقی هم ، خود خطر داشت


می نشینم با دلی خسته ، در آن مقصود فرداها

دیده ای عشقت ، چگونه بر دلم ، آنی اثر داشت ؟


عاشقم گشتی ، نه یکبار و نه صدبار ای عزیز دل

باز می دانم و می دانی که عشقت ، دردسر داشت


بین مان آوار صدها فاصله ، گشته پدیدار

وای از درد فراغت ، کین دلم ، خونین جگر داشت


                 شعر ار : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


پل صراط .....

نويسنده : افسون

 

که هستی ای سراسر خاک ؟

که هستی ای که از دنیا نداری باک ؟

خیالت تا بلندای زمین و آسمان ها می زند فریاد

تو این حوّای دیروزی ....؟

و یا ، آن آدم فردا .....؟

کدامین راه را در روبروی خویش می بینی ؟

ببینم کوله بارت را !!!

چه خالی است

وای افسوس ......

چرا بیهوده در تاریکی دالان بی نور زمان محسور می چرخی ؟

که هستی ای سراسر خاک ؟

همان کز آتش سوزان تقدیرش هراسان است ؟

همان کز کودکی تا وقت پیری یک نفس آه و دمش از او گریزان است ؟

سرای آخرت در دور دستی بس همین نزدیک معلوم است !!!

ببین آنجاست ......

همان جایی که نبض زندگی مان رو به معدوم است .....

چه کردی با خودت که این گونه از رفتن پریشانی ؟

برو دیگر به سوی جاده ی تاریک

دگر از تو که کاری بر نمی آید ، پشیمانی ؟

جلوتر گر روی راهی ست باریک و سراسر ترس

و بعد از آن پلی در انتهای این ره باریک

تو می دانی که آن پل چیست ؟

و یا نامش به گوشت خورده است آیا ؟

قدم هایت چرا سست است اینک..... ؟ ای که از رفتن هراسانی

درست است حدس آن چشمان پر آشوب و حیرانت

پلی باشد که بر راه تو می بندند

و تو باید که از آن رد شوی اکنون

گناهی کرده ای ؟

مالی به یغما برده ای ؟

مکر و ریا کردی ؟

نمی دانم .........

تو باید بگذری از این ره باریک تر از موی سر.... انسان

همین جایی که حق دیگران از تو طلب گردد

کنون وقت حساب است در قیاس کارهای تو

اگر پاکی که بی شک رد شوی با شادی و خنده

و اگر غرق گناهی می روی در عمق تاریکی ........


                                             شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


خانه ی دل شود رضا .....

نويسنده : افسون

 

با تو فسانه میشوم ، تا ته جاده بی صدا

محو نگاه مست تو ، شانه به شانه تا صبا


نقش و نگار بسته ای ، بر دلِ زار و خسته ام

بی تو دلم نمی شود ، شاد زِ ساز این نوا


کاش شبی کوچ کنم ، از گذرِ زمانه ات

با تو به آسمان رسم ، چون نفسی ز تن رها


خاموش و بی بهانه ام ، کن نظری به حال من

نیست کسی حریف دل ، تا که کند مرا جدا


عاشق بی سرا شدم ، راهی کوچه ها شدم

ای که به شکر بودنت ، هر سر شب کنم دعا


کاش که خاک پای تو ، از سر زلف می چکید

تا که به عشق ناب تو ،خانه ی دل شود رضا


بسته ام این دلم به تو ، تا که جهان خبر شود

رسم وفاداری ما ، باد برد به نا کجا .........


             شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


رویای پریشان .....

نويسنده : افسون


نوشتم هر زمان هر جا بدون تو زمستانم

بیا و با وجودت یاس بنشان روی دامانم


فراوان دیده ام مجنون بی لیلا در این هستی

ولیکن نیست اینک چون تو مجنونی ، بیا جانم


تمام حرفهایم را هم اکنون پوچ میدانم

ز بس با بودنت گشتم اسیر شب پشیمانم


خیالت لحظه ای از من گریزان نیست می دانی !!!

هوای دل شده ابری و من لبریز بارانم


در این بحبوهه ی بی رنگ ، می رقصی چو پروانه

و من شمعی میان خواب و رویایی پریشانم


شدی با من غریبه ، ای همه غم ها ز تو تکرار

مرنجان این دلم را ، باز نشکن ...... من که ویرانم


منم آهنگ غمگینی ، که صوتش بادها برده

شبیه نی لبک ، بر گوشه ی لب های چوپانم


تو تا کی می توانی نگذری از این دل خسته

هنوزم می کنی انکار! و من مبهوت و حیرانم


برو با خود تأمل کن ، ببین فرهاد شیرینی ؟

همان تیشه به دستی که شده مجذوب چشمانم ؟


من آن دل را ، که با مکر و ریا باشد نمی خواهم

برو ای سایه ی تیره ، برو بگذر ز دستانم


دگر خواهش مکن ای بغض بی پایان تاریکی

مرا از خود رهایم کن ، بکن از دیده پنهانم


هنوزم اشک می پیچد به چشمم وقت دلتنگی

برو اما بدان دیگر شکسته عهد و پیمانم


                

    شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


در این سکوت زمان دل نشانه میگیرد .....

نويسنده : افسون

 

در این سکوت زمان ، دل نشانه میگیرد

 به اشتیاق روی چو ماهت ، بهانه میگیرد

 

 بیا به سِرّ منزلِ چشمم ، که روشنی بخشی

شمیم شرربار نگاهت ، جوانه میگیرد

 

 ز موجهای دل افروز بلند مژگانت

بیا که بند بند وجودم ، ترانه میگیرد

 

چو در برم هستی عاشقانه میخوانم

ببین که حال و هوا دلبرانه میگیرد

 

شبی میان آسمان ، که ماه خوابیدست 

 دلم ز مهر وجودت ، آشیانه میگیرد

 

منم نهفته میان دو چشم بیتابت

 قسم به عشق که ، نقش جاودانه میگیرد

  

کسی میان عشق من و تو نیست ، اما

دلم همیشه از این ، زمانه میگیرد

  

به خود بناز ، کمی شبیه اطلسی هایی

چطور دلم ، میان دلت خانه میگیرد ؟

 

 منم همان غریبه ی خاموش ، دختر پاییز 

که در حضور عشق تو ، فسانه میگیرد

  

بگو چه آموخته ام از حریر چشمانت ؟

که دم به دم نفسم ، عاشقانه میگیرد

 

       شعر از : افسون

لينک ثابت |سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


شهر عشق .....

نويسنده : افسون

 

میخوام برات قصه بگم ، چقدر دلم تنگه برات

نگو صدای قلب من ، هنوز خوش آهنگه برات

 

وقتی نباشی این دلم ، کنج قفس زندونیه 

بارون غم تو دلمه ، اونجا همش بارونیه

 

اگر کنارم بمونی ، دنیا می شه مثل بهشت

 می خوام بگم بیا بریم ، تو باغ ناز سرنوشت

 

 

برات ستاره می چینم ، چشم حسودا کور بشه

 شبهای تاریک و سیاه ، با بودنت پرنور می شه

 

می برمت به شهر عشق ، شهر صفا و سادگی

شهری پر از گل و بهار ، شهر قشنگ زندگی

 

با گلهای ناز و قشنگ ، برات یه خونه می سازم

با شاخه و برگ درخت ، یه آشیونه می سازم

 

همیشه در هوای تو ، روزمو آغاز می کنم

  تو آسمون چشم تو ، همیشه پرواز می کنم

 


 

شعر از : از افسون

لينک ثابت |دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


هجوم سادگی .....

نويسنده : افسون


در نگاهِ کوچه های بی کسی گم گشته ام
همنشین سایه های سردِ مردم گشته ام

شب به دنبال ستاره با دو چشمانِ ترم
آتشی در زیر خاکستر ز هیزم گشته ام

من که از ایل و تبار عاشقان بودم چرا ؟
کاهنی در معبد و رسوای گندم گشته ام !!

اوج میگیرد دلم در آسمان بی اختیار
ناگهان حس میکنم زنجیرِ انجم گشته ام

مثل یک غوغای تلخم در هجوم سادگی
جام زهری در میان نیش کژدم گشته ام

میسپارم روز و شبهایم به دامان زمان
در مصافِ راکدان پرسم که چندم گشته ام ؟

چکه چکه اشک از مژگان چو ریزد بر لبم
تازه میفهمم کنون غرق ترنم گشته ام

 

شعر از : افسون
 

لينک ثابت |سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


دوبیتی های من .....

نويسنده : افسون


 ای که از آتش عشقت شده ام مست و خراب
در برم نیستی و دل شده یک نقش در آب


قد و بالای تو را دیدم و خواب از سر رفت
نیمه شب گم شده ام در پس یک جرعه شراب


**********************************


از پس آینه ها دیده ام این طالع خویش
مات این بخت شدم در صف تقدیرم ، کیش

   
گرچه در موج زمان نیست دگر بذر خوشی
دل تاریک به نام است و شده ، تکه و  ریش


**********************************


کاش در خاطره ها دل به فراسو میرفت       

از زمان رد میشد روح به هر سو میرفت

       
در کنار شب و مهتاب و تبِ سوز نگار
دل من رقص کنان این سو و آن سو میرف


**********************************


میشکافم دل خود را ز تمام  گله ها
تا سرآید غم دوری تو از فاصله ها


رعشه افتد به تنم شکوه برم من به کجا ؟
گر نگنجد به حریم شبم این حوصله ها


**********************************


 میشود گل به سر ماه بپاشیم هنوز
 مثل یک رود پر از هم همه باشیم هنوز


 زیر این چتر پر از رنگ سیاهی آیا .....
قطره قطره عاشق نور نباشیم هنوز ؟


**********************************


مثل یک نور نشستی به شب تار
با سر انگشت شکستی غم گیتار دلم


گرچه این دل شده از خانه ز غم آواره
گوش کن این ضربانی که شده کار دلم


**********************************


میونِ چرخ گردونه زمینُم
در ایوونه یار نازنینُم


نمیتونُم بِگُم راز دلُم رو
حزین و خسته و زار و غمینُم


**********************************


به دور صورتت مَه هاله داره
چوخندی گل به گونَت چاله داره


به نخلستونِ مژگونِ سیاهت
هزارون مرغ عاشق لانه داره


**********************************


به دشتی میرَوُم که لاله باشه
میونه لاله ها ، آلاله باشه


بشینُم در بَرِش تا صبح فردا
عزیزُم فارغ از صد ناله باشه


**********************************


بیا ابرو کمونِ قد بلندُم
دلُم رو بر دلِ نازِت ببندُم


بیا بر غصه ی دنیا کنُم پشت
به این اقبال غم دیده بخندُم


**********************************


در این گلخونه ی دل یار گیرُم
به طاق آسمون دلدار گیرُم


چو در راه سفر موندُم به یکجا
شبونه دلبری غمخوار گیرُم

 

شعر از : افسون

 


 

لينک ثابت |سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


قسم به عشق .....

نويسنده : افسون

در این سکوت زمان ، دل نشانه میگیرد
به اشتیاق روی چو ماهت ، بهانه میگیرد


بیا به سِرّ منزلِ چشمم ، که روشنی بخشی
شمیم شرربار نگاهت ، جوانه میگیرد


ز موجهای دل افروز بلند مژگانت
بیا که بند بند وجودم ، ترانه میگیرد


چو در برم هستی عاشقانه میخوانم
ببین که حال و هوا دلبرانه میگیرد


شبی میان آسمان ، که ماه خوابیدست
دلم ز مهر وجودت ، آشیانه میگیرد


منم نهفته میان دو چشم بیتابت
قسم به عشق که ، نقش جاودانه میگیرد


کسی میان عشق من و تو نیست ، اما
دلم همیشه از این ، زمانه میگیرد


به خود بناز ، کمی شبیه اطلسی هایی
چطور دلم ، میان دلت خانه میگیرد ؟


منم همان غریبه ی خاموش ، دختر پاییز
که در حضور عشق تو ، فسانه میگیرد


بگو چه آموخته ام از حریر چشمانت ؟
که دم به دم نفسم ، عاشقانه میگیرد

 

شعر از : افسون

لينک ثابت |سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


تویی آدم ..... منم حوا .....

نويسنده : افسون

 

توی آسمون آبی ، چند تا ابر تیکه پاره
نم نمک با غرش و رعد ، روی خونمون میباره

شیشه ها خیس شدن از اشک ، قطره قطره دونه دونه
میشن آخر قلب دریا ، یا که یک سیل روونه

مینشینم با نگاهی ، که پر از حرف نگفتست
می شکنه بغض درونم ، با صدایی که نهفتست

چشم خیرم رو به آتیش ، حرفهایی داره به دلدار
شعله میسوزونه دل رو ، شده ام زنجیر گفتار

کاغذی دارم که در اون ، درد دلهای جنونه
با مدادی که دمادم ، مینویسه و تمومه

مینویسم از غریبی ، خاطرات بی تو بودن
روی گلبرگ نگاهت ، که پر از خواهش و موندن

اون تویی از جنس آدم ، این منم از جنس حوا
اون تویی که عاشقی و این منم یکه و تنها

بین دستای من و تو ، فاصله پر کرده خاموش
شاید این دلدادگی ها ، شده تکراری و مخدوش

تو میری از خاطراتم ، بی دلیل و بی بهونه
پی یک عشق خیالی ، تو یه راه بی نشونه

تو همون موج سپیدی ، که روی دریای افکار
میشینه با ناز و عشوه ، توی گلخونه ی اشعار   

من همون گلچین عشقم ، پشت این حصار چوبی
که دل اطلسی هارو ، میبره با خوش زبونی

تو همون شبنم صبحی ، که روی گونه ی یک یاس
می چکی و دل می بازی ، به نگاه گل احساس 

من همون پاییز سردم ، که با برگای درختا
مینوازم یک ملودی ، واسه خوشبختی فردا

تو همون آتیش عشقی ، که با چشمای خمارت
میسوزونی تن خورشید ، این شده همیشه کارت

من همون لیلی خستم ، که به عشق توی فرهاد
میذارم سر به بیابون ، میگذرم از مرز مرداد

تو همون آغوش گرمی ، که پناهی واسه این دل
میشم آروم بین دستات ، جون میگیرم از همین گِل

من همون شاعر شبهام ، که با چند تایی ترانه
میکنم کاغذ دل رو ، خط خطی و پاره پاره 

                                                                  شعر از : افسون

لينک ثابت |دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


ماه عشق ... ماه آسمان .....

نويسنده : افسون

 

 

من شاعری آواره در شبهایِ دلگیرم 

                                      (تا چشمهایت روزه میگیرند میمیرم )

 

 شاید به پاسِ عشق بازیهایِ شامِ تو

                                      تا سرخیِ صبحِ سحر ، با خواب درگیرم

 

 ای ناجی و آرامشم ، ای راحت جانم

                                             هر لحظه از عشقِ تو من ، در حال تکبیرم

 

 تا دستهایم را به سویت میفرستم باز

                                             گویی که در گردابِ این امواج زنجیرم

 

 وقتی نشینم بر سر سجاده ات با سوز

                                              با اشکِ چشمانِ دلم ، بگذر ز تقصیرم

 

 تا دعوتی از سوی تو ، آید به سویم باز

                                                     از سفرۀ الوانِ تو افطار میگیرم

 

 اینک سراپا مست و شیدای هوای تو

                                                 با بی قراریهای دل همواره درگیرم

 

 ای حبِ عشقت بی نهایت در دلم ، یا رب

                                               من با وجودِ ماهِ قرآنِ تو ، تسخیرم

 

  در این فراسویِ زمانِ اندکِ تکرار

                                             از شوقِ شبهایِ دعایت ، رو به تغییرم

 

  آیینه ای بنشسته اینک ، روبرویم باز

                                               شاید بتابد نور عشق تو ، به تصویرم

 

  من با خیال عشق تو ، یا رب چُنین هستم

                                      افسانه ای خاموش در دریایِ تقدیرم

 

 

   

                                                         

                                                                            شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


پرچین احساس .....

نويسنده : افسون

 

  در فراغ عشقِ تو ، این دل غمِ بسیار دارد

زیر بارانهای احساس ، غمت غمخوار دارد

 

 میشوم گم گشته ی تو ، تا ز خود بیرون بیایی

مست چشمان سیاهت ، کز حیا دیوار دارد

 

 پیچش زلف کمندت ، در دلم شوری به پا کرد

موج آن در دست باد است ، چرخشش اسرار دارد

 

 گل شکفته در نگاهت ، تو گلستان وجودی

محو اندام تو هستم ، چون گل بیخار دارد

 

 عاشقان همچون کویرم ، در میان کوی هستی

خاک گشتم در وجودش ، شامۀ هوشیار دارد

 

 شد دلم رسوای عشقش ، در پس پرچین احساس

از نگاهم زود فهمید ، که ، سبک رفتار دارد

 

 آمد و بنشست در دل ، با کلام خوش ، چو مستان

خامُشّم پیش بیانش ، چون شکر گفتار دارد

 

 خاطراتم با وجودش ، گشته مالا مال بودن

بس که در تفسیر عشقش ، باز صد طومار دارد

 

 خانۀ دل گشته ویران ، در پس این تاب و تبها

میکند دل را خرابت ، زلزله آوار دارد

 

 مثل یک رویای شیرین ، میکشد از پنجره پر

سوی دل آید دوباره گوید این ، انکار دارد

 

 میشتابم سوی باران ، تا سراپا خیس عشقم

کاش گوید با زبانش ، کی غم دلدار دارد ؟

 

 پاسخی از دل بگویم ، من که محو روی یارم

خواهم آن دل را که در تو ، قیمتی بازار دارد

 

   

 

                                                                              شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عشق .....

نويسنده : افسون

 

 

  سوزشی در عشق است ، که زند آتش بر روح و روان

 

 حاصلش قلب من و تو ، پی قلب دگران

 

 

  جوششش خون درون ، در رگ و پی هست نهان

 

 چشمه سار گل سرخ ، محو ابروی کمان

 

 

  میزند چنگ به خال لب و زلف عاشقان

 

 قیمتش در دل یار ، سوز آهیست گران

 

 

  قامتش همچون سرو ، پاکیش جوی روان

 

 دل پیر از رخ او ، شده رعنا و جوان

 

 

  مثل آرامش آب چشمه ای در جریان

 

 همچو آهویی مست ، در پی لاله دوان

 

 

  ساکن کلبه ی عشق ، خانه اش امن و امان

 

 مرغ عشاق جهان ، در فراسوی زمان

 

 

  در جفای غم یار ، باد سرد است و وزان

 

 تب و آشوب و غم است ، جان فدا ، دل نگران

 

 

  از دلت برده خزان ، میدهد شور و توان

 

 خانه روشن کند از، ظلمت و آه و فغان

 

 



 

                                                   شعر از : افسون

لينک ثابت |پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


کوچه های عاشقی .....

نويسنده : افسون

 

آمد و زلفش پریشان کرد و رفت

دل به دلداری نمایان کرد و رفت

با ریا و ناز و عشوه دل ربود

چشم من را زار و گریان کرد و رفت

در میان اخم ابروهای خویش

قلب من را او هراسان کرد و رفت

عشق من را زیر پایش له نمود

اشک من را همچو باران کرد و رفت

عاقبت در کوچه های عاشقی

در دلم صد غصه مهمان کرد و رفت

 

                                                                                          شعر از : افسون

لينک ثابت |چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


زن .....

نويسنده : افسون

(به مناسبت روز مادر)

گشته دنیا غرق شادی و سرور

روز مادر شد و جشن شیعیان


آمده آن پاره ی قلب رسول

پاکیش بر عالم و آدم عیان

آمده نور حقیقت بر جهان

فاطمه آن همسر شیر خدا

یاور مستضعفان و مسلمین

دخترپاک و نجیب مصطفی

در حجاب الگوی زنهای جهان

او که بر پاکان عالم سرور است

روز میلاد گل ناز رسول

روز زن باشد و روز مادر است

در سخاوت مظهر بخشندگیست

بهتر از هر حاتم طایی بود

او برای مسلمین این جهان

کعبه ای در عالم فانی بود

پا بکوبید و همه شادی کنید

آن زنِ پاک و مطهر آمده

شیعیان تبریک میگوییم کنون

مژده دارم روز مادر آمده

                                                                         شعر از : افسون

لينک ثابت |چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


جام هستی .....

نويسنده : افسون

 

ز جام هستی ات من جان گرفتم

به شوق بودنت سامان گرفتم


سر راه صبا خورشید دادند

برای عاشقی من آن گرفتم


میان ناز چشمان سیاهت

دلی بی پرده از جانان گرفتم


برای بارش عشق و محبت

ز ابر زندگی باران گرفتم


به روی گونه های سرخ و عریان

هزاران اشک از چشمان گرفتم


گل ناز از نگاه مهربانت

همیشه از بر و بستان گرفتم



شعر از : افسون

لينک ثابت |چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


خدایا .....

نويسنده : افسون

 

ز مژگان میچکد اشکم ، بسی سیرم از این دنیا

خلایق را چه می باید ، که دلگیرم از این دنیا

 

در این زندگی سنگی ، به کی تاب و توان باشد

پر از غم هست و افسرده ، دلم گرچه جوان باشد

 

شدم از دست این بودن ، همیشه خسته و رنجور

خدایا حاجتی بنما ، مرا بسپار به قبر و گور

 

نمی خواهم دگر بودن ، در این وادی جان افزا

مرا خواهی نجاتم ده ، ببر بی صبر از دنیا

 

دگر روحی درونم نیست ، شدم خالی و بیهوده

به آفاق دلم بنگر ، خمیده گشت و فرسوده

                                                                                        شعر از : افسون

 

لينک ثابت |چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


دنیای بچگانه .....

نويسنده : افسون

 

باز با چشمان خیسم مینویسم یک ترانه

از زمانهای گذشته بازیهای بچگانه

آن عروسکهای زیبا آن بهشت آرزوها

بازی یک تاب و زنجیر در کنار سرو خانه

میدویدم شاد و خندان در میان دشت و صحرا

روز و شب در فکر بازی خنده های کودکانه

یاد آن دنیای زیبا خالی از مکر و دورنگی

قلبها بی کینه بودن مهربانی بی بهانه

کودکی مثل بهشت است باغ رویا های زیبا

عاشقه آن لحظه هایم لحظه های شادمانه

 

                                                                               شعر از : افسون

 

لينک ثابت |شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عشق جاوید .....

نويسنده : افسون

در شب تارم نور امیدم

همدم قلبم بخت سپیدم

چاره ی دردم محرم رازم

در شب سردم نغمه ی سازم

سوز نگاهم سنگ صبورم

ساقی عشقم کوه غرورم

شوق وصالم مونس دردم

راحت جانم در شب سردم

عشق مقدس در دل یارم

او گل و من آن بوته ی خارم

شهر نگاهش خلوت جانم

جام شکسته روح و روانم

عشق نگارم عمق وجودم

میکشد آتش تارم و پودم

دل شده شمع و او شده طوفان

من شب تارم او مه تابان

او شده باران من چو کویرم

برگ خزانم خار و حقیرم

 

                                                                                شعر از : افسون

 


لينک ثابت |جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


خیال تو .....

نويسنده : افسون

کوله بارم را برمیدارم ٬ پر از شوق نگاهت است

تا انتهای کوچه خیال با تو بودن میدوم

برگهای پاییزی نگاهم ٬ کف پوش کوچه دلتنگیهایت شده

کم کم به ته کوچه میرسم ٬ گامهایم را کوتاه تر بر میدارم

خش خش برگان ٬ و دیگر هیچ

می ایستم ٬ چیزی به انتهای کوچه نمانده ، میترسم

هجوم خیالم پریشانم میکند ٬ بمانم یا ادامه دهم

باران سکوت میبارد ٬ نم نمک خیس میشوم از عشقت

ثانیه ها ٬ دقیقه ها ٬ ساعت ها میگذرد

پاورچین پاورچین جلو میروم

به لرزه می افتد ٬ صفحه دل تنهاییم

بی قرار میشوم ٬ بی قرار سایهٔ تو

تا ته کوچه چیزی نمانده ٬ قلبم پر از هیاهوست

سرآسیمه میرسم به نظرگاه چشمانت

دیوار کاه گلی قلبت ٬ بوی عشق میدهد

سنگ میزنم بر در گلخانه وجودت

کسی به پیشوازم نمی آید ؟

جوابی نمیشنوم ٬ سردم از شرر باران

کوچه انگار دلگیر است ٬

از حضورم کسی دری به رویم نمیگشاید

باز میگردم به سوی هوای بیگانگی

باز هم من ماندم و کوله بار چاک چاک خستگیم

در فراسوی ٬ این اتاق تاریک خیال ....

 

                                                                                  شعر از : افسون

 

لينک ثابت |جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


رنگین کمان زندگی .....

نويسنده : افسون

درون رنگین کمان زندگی گم گشته ام چه بی صدا

فقط میشنوم صدای رنگها ، رنگها ، رنگها

کاش میشد بی رنگ بود وبی پروا

آبی مثل آسمان ، دریا

پر رنگ ، پر رنگ ، پر رنگ ، زیبا

کاش میشد نقشی زنیم در دنیا

نقشی ماندنی اما ، بی ریا

دلها شده غرق در رنگها ، رنگها ، رنگها

زرد ، سرخ ، سفید ، سیاه

هر کسی رنگی بر خود کشیده است

غافل از روزهای آفتابی فردا

شاید رسم زندگی این باشد

هر روز رنگی برای آدمها

کاش رنگین کمان زندگی زیبا بود

رنگ سبز و صورتی به رخ ها بود

میشد به زندگی عشق ورزید

تکیه گاه همه اقاقیا بود

آه از دست این آدمها

غرق شدند در این تاریکی شبها

چهره هاشان شده از دو رویی سیاه

باز هم صدای رنگها

میرسد به گوشم در سکوت ، کوتاه

رنگ رنگ رنگ آه

کاش باران ببارد باز

بر تن و جان آدمها

بزداید رنگهای زشت

از سر و روی آدمها.......


                                                                                          شعر از : افسون

 

لينک ثابت |جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


میدونی .....

نويسنده : افسون

میدونی وقتی نباشی دل من در به دره

دل سنگت همیشه از دل من بی خبره

میدونی وقتی میای صاحب این دل چی میشه

مثل شعله می مونه ، میون یه آتیش همیشه

غصه ی منو ندیدی رفتی از پیشم دوباره

منو یک عشق خیالی آسمون بی ستاره

من که با تیر نگاهت روزی صد دفعه میمیرم

وقتی میشنوم صداتو زنده میشم جون میگیرم

چشم من به جاده مونده دوباره مونده به راهت

میمیرم با دل پر درد واسه چشمای سیاهت

تویی عشقم تویی روحم تویی اون دعای شبهام

تو دوای دل خستم توبهونه ی نفسهام

وقتی میرسم به عشقت همیشه غرق سکوتم

عشق پاک تو عزیزم رفته تا عمق وجودم

 

                                                                                  شعر از : افسون

 

لينک ثابت |جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


ای انسان .....

نويسنده : افسون

تو را گویم من ای انسان

چرا غمگین چرا نالان

تو که از جام می مستی

تو که از شب نمیترسی

چرا اینگونه ای انسان

در این شب در کنار پیچک هستی

نشستی هوای گرم نفسهایت

تپش قلب بی پروایت

مرا با خود به اوجی برد

به اوجی که چشم هیچکس به آن نخورد

به اوج دل به اوج قلب به اوج روح

که گوید عشق خود را با غم و اندوه

میان قاصدکهای شهر عشق

میان ساقه های نرگسی مرده

به مانند طلوع عشق اقلیم جدایی در آن غربت

به دور از عشق وطن و عشق تو ای انسان

که گوید عاشقم من

عشقم اما دور از من بود

میمیرم در غربت بی کس و بی هوس تنها

به جای یک هوس صد نفس تنها........


                                                                                                  شعر از : افسون

 


لينک ثابت |پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


هر روز .... امروز ....

نويسنده : افسون

 

هر روز در آینه ها می دیدمت ٬

امروز در چهره ای غمین ،

هر روز با یک نگاه میشناختمت ٬

امروز چندین نگاه یاریم نکرد ٬

هر روز عشق دستانت را حس میکردم ٬

امروز نه عشقی بود و نه دستی ٬

هر روز لبخندت را از لابه لای ساقه شقایقهای شاد میدیدم ٬

امروز بغض گلویت را از پس چهره ای غمگین مینگرم ٬

هر روز قلبت را که زلال بود از پشت پنجره عشق مینگریستم ٬

امروز غباری روی آن شیشه مانع نگاهم شد ٬

هر روز غنچه نشکفته ای در چشمانت سو سو میزد ٬

امروز آن غنچه نشکفته را ندیدم به گمانم خاموش شده بود ٬

هر روز که از کنارم میگذشتی با لبخندی که سرشار از عشق و محبت بود پاسخم را میدادی ٬

اما امروز سر در گریبان خود برده و غرق در تنهایی خود بودی ٬

وقتی دیدم ٬ دیده ات ابریست ٬ گریستم ٬

وقتی دیدم ٬ بغض گلویت را فشار میدهد ٬

هق هق کنان بغض گلویم ترکید ٬

آری من وجود خودم را در تو احساس میکنم ٬ پس بیا با هم یکی باشیم ؛ 

                      

                                                                                                       شعر از : افسون

 

لينک ثابت |یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نويسنده : افسون

 


 

 

لينک ثابت |پنج شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


باران .....

نويسنده : افسون


 


لينک ثابت |چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


آن دم که با توام .....

نويسنده : افسون


 

 

لينک ثابت |چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


سلام سلام سلام :

نويسنده : افسون

 * سلام به دوستان خوبم *

 چندتا از شعرهای خودمو میذارم اینجا بخونید و در موردش نظر بدید

با تشکر

  * افسون *

لينک ثابت |چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


شهر آرزوها .....

نويسنده : افسون

 

توی شهر بی کسی ها دختری تنها نشسته ،

توی چشماش پر درد و توی قلبش پر زغصه ،

از توی اون دل خسته اش نا امیدی زده فریاد ،

سنگ چشمای بلورش از دورویی میزنه داد ،

میگه اون روزا گذشته بریم از دیار غربت ،

سوی شهر آرزوها پیش عشق با محبت ،

روی گونهء سپیدش زده سرخابهء سرما ،

توی دست نا امیدش شده غنچه ای شکوفا ،

شاید هم بهار رسیده سوی اون جنگل زیبا ،

دوباره گلها نشستن توی شهر آرزوها ،

دخترک با عشق گلها شده باز شاد و سرافراز ،

با صدای گل نرگس میکنه همیشه پرواز  &

 

                                                شعر از : افسون

 

                   

 


 

لينک ثابت |سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


دلداده .....

نويسنده : افسون

 

هوای کوی تو دیوانه ام کرد

دلم از من گرفت دلداده ام کرد

،

سر از ناز نگاهت بر نگیرم

که چشمون سیات آواره ام کرد

،

مثه لیلی پی مجنون عاشق 

در این عشق نهان افسانه ام کرد


شعر از : افسون

لينک ثابت |سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


عشق تو .....

نويسنده : افسون


ای که میسوزم سراپا تا ابد در حسرت تو

 

می شکوفد این گل من از قامت و از دیدن تو

 

،

 

مینهم سر تا ابد بر روی این جان و تن تو

 

تا که من جان در دهم در چیدن گل از لب تو

 

،

 

بلکه روزی در سراسر عمر عشق جوشد در تن تو

 

تا که باشد جان من عاشق همیشه در بر تو 

 


شعر از : افسون

 

لينک ثابت |سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


نیلوفر مرداب .....

نويسنده : افسون

در یه مرداب قشنگ تا به نزدیکی قوئی سرمست ،

نیلویی روئیده ،

در کنار مرداب ، در درون آب ،

ریشه اش هست نهان ،

برگهایش چون کبوتر باز است ،

روی سطح آب او چه ناز است ،

می شکوفد غنچه ای هر روز او ،

تا لباس نو کند بر تن آب ،

غنچه هایش مثل سنجاق عروس ،

می نشینند روی آب .

                                                                                                                                                                                                                                                          شعر از : افسون

 

لينک ثابت |سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |


مرغ دریایی .....

نويسنده : افسون

 

ای که روشنگر تاریکی شبهای منی

 

 

با دلازاری خود باز دلارای منی

 

 

*
دوری از دیده و در منظر دل پیدایی

 

 

روز و شب همره بیداری و رویای منی

 

 

*
تو بهاری ، به لطافت همه تن مهتابی

 

 

نفس صبحی و روشنگر شبهای منی

 

 

*
بوسه ی گرمم و بر سرخی لبهای توام

 

 

واژه ی عشقی و در شعر فریبای منی

 

 

*
لب جانبخش گل آمیز بنه بر لب من

 

 

در تنم روح بدم ای که مسیحای منی

 

 

*
مرغ دریایی ام و تشنه طوفان وصال

 

 

بگشا حلقه آغوش که دریای منی

 

شعر از : مهدی سهیلی 

لينک ثابت |سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,| موضوع: <-PostCategory-> |



درباره ما

 

& سلام سلام سلام & سلام به دوستای عزیزم ، خوش آمد میگم خدمتتون که تشریف آوردید و به وبلاگ خودتون سر زدید ، امیدوارم بتونم مطالب خوبی رو بهتون ارائه بدم ، با امید روزهای خوب در آینده !!!!!!!!!!!!!!!!! به وبلاگ من خوش آمدید

 

پيوند روزانه

 

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

نازترین سایت ایرانی
زیباترین سایت ایرانی

زیبا ترین قالب های وبلاگ
زیباترین ها
عکسهای خارجی

 

 

جستجو

 

Google
  
            
     در كل اينترنت
     در اين سايت

 

سرویس دهنده

 


Www.LoxBlog.Com

 

Copyright © 2010

Powered by: LoxBlog.Com|designer: NazTarin.Com