در یه مرداب قشنگ تا به نزدیکی قوئی سرمست ،
نیلویی روئیده ،
در کنار مرداب ، در درون آب ،
ریشه اش هست نهان ،
برگهایش چون کبوتر باز است ،
روی سطح آب او چه ناز است ،
می شکوفد غنچه ای هر روز او ،
تا لباس نو کند بر تن آب ،
غنچه هایش مثل سنجاق عروس ،
می نشینند روی آب .
شعر از : افسون 

نظرات شما عزیزان: