ز جام هستی ات من جان گرفتم
به شوق بودنت سامان گرفتم

سر راه صبا خورشید دادند
برای عاشقی من آن گرفتم

میان ناز چشمان سیاهت
دلی بی پرده از جانان گرفتم

برای بارش عشق و محبت
ز ابر زندگی باران گرفتم

به روی گونه های سرخ و عریان
هزاران اشک از چشمان گرفتم

گل ناز از نگاه مهربانت
همیشه از بر و بستان گرفتم



شعر از : افسون 
نظرات شما عزیزان: